پروسه پوشک گیری۱
سلام نفس مامان.بالاخره دل زدم به دریاوپروسه پوشک گیری شما رو شروع کردم البته ناگفته نماند که بابای کاملا با این پروژه مخالف است ومیگویید شما هنوز برای این کار کوچک هستید ولی من با دلیل ومنطق راضیش کردم که بهترین زمان همین الان است ودر واقع به ظاهر راضی شد.بهر حال ما کار خودمون شروع کردیم ودیروز اولین روز بود من شما رو پوشک نکردم وشما هم خوشحال از این کار همش میگفتی پوپک نه اولش هر نیم ساعت یک بار میبردمت ولی بعد یک ساعت یک بار وشما هم همکاری لازم انجام میدادی .دم دم های مغرب موقع نماز دوباره پوشکت کردم نماز که خوندم وکارام انجام دادم دوباره آزادت کردم ولی همه جوره حواسم بهت بود وباز برای خواب پوشکت کردم وبالاخره روز اول بدون کثیف کاری تموم شد.امروز صبح هم از خواب که بلند شدی بردمت دستشویی وکارت انجام دادی وقتی بابایی ظهر اومد خونه شما رو بدون پوشک دید دوباره شروع کرد که خانم بلند شو این بچه رو پوشک کن الان خونه رو کثیف میکنه ولی من گفتم نه یه کاری رو که شروع کردم تمومش میکنم نهایتا بعد از اتمام کار فرشارو میدیم بیرون بشورن یه اتاقم میزاریم واسه خوندن نماز وامیر حسینم تا اتمام پروژه وارد اون اتاق نمیشه.باز بابایی قبول کرد وگفت من دیگه دخالتی نمیکنم.الانم که خوابی آزاد گذاشتمت زیرتم یه دشکچه که توش پلاستیکه گذاشتم .خدا کنم که این کار من وتو با موفقیت به پایین برسونیم.