امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

بچه های من

بدون عنوان

امروز خیلی ناآرومی میکردی منم ترسیدم نکنه یه وقت زخمات عفونت کرده باشه سریع با بابایی تماس گرفتم گفتم امیر حسین خیلی ناآرومی میکنه بابا گفت خوب زنگ بزن دکترش ببریمش پیشش یه نگاه بهش بندازه منم زنگ زدم مطب ولی خانم منشی گفت نوبتا پرشده هرچی بهش توضیح دادم قبول نکرد منم زنگ زدم بابایی وگفتم قبول نمیکنه منشی نوبت بده بابا گفت خودم شماره دکتر دارم با خودش تماس میگیرم بعد از چند دقیقه زنگ زده وگفت دکتر نوبت داده آماده شو بیام دنبالت بریم منم در عرض دو دقیقه آماده شدم وتو قربونت برم بازم نا آروم بودی تا صدایی آیفون شنیدی زدی زیر گریه وترسیدی ولی بابا یی آرومت کرد ورفتیم مطب وقتی آقای دکتر دیدی دوباره شروع کردی به گریه ولی زود آروم شدی خدا خیر بده ...
8 دی 1393

بدون عنوان

سلام عزیز دلم اصلا دوست ندارم از اون روز لعنتی چیزی برات بنویسم ولی خوب بعد تصمیم گرفتم که برات بنویسم تا وقتی که بزرگ شدی وخودت تونستی اینجا رو بخونی بدونی که مامانت هیچ وقت خودش بابت این ماجرا نمیبخشه عزیز دلم .روز پنجشنبه بود که من از بابات خواستم بریم خونه خاله معصومه ات بابات اول قبول نکرد ولی من وقتی اصرار کردم قبول کرد واسه شام رفتیم اونجا تازه نشسته بودیم که تو عقب عقب رفتی وبه کتری آب  جوش برخورد کردی وکتری خالی شد روی دوتا پاهات خدایا من اون صحنه هیچ وقت فراموش نمیکنم بابا سریع بلندت کرد وشلوارت واز پات درآورد وتمام پوست پاهات کنده شده بود من دیگه ضعف کرده بودم سریع رسوندنت بیمارستان توی راه بابا همش برات دعا میکرد میگفت یا ا...
2 دی 1393

دعا واسه امیر حسین

سلام دوستان عزیزم لطفا هر کس که این پست میخونه به حق این شبهای عزیز واسه پسرم دعا کنه از ناحیه هر دوپا دچار سوختگی شده.
29 آذر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بچه های من می باشد